گریز و درد
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارق شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۸۵ ساعت توسط مدیر وبلاگ {سید محمد}
|
سلام خدمت شما عزیزان