از یاد رفته...
در جوانی غُصه خوردم هیچ کس یادم نکرد
در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
در جوانی غُصه خوردم هیچ کس یادم نکرد
در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس می خوام
عمر دوباره منی تو رو واسه نفس می خوام
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارق شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
ازفردی پرسیدند توبرای چه زنده ای ! در حالی که زیر لب زمزمه می کرد برای او گفت: برای هیچ . از فرد دیگری پرسیدند تو برای چه زنده ای ؟ گفت: برای کسی که برای هیچ زنده است .
اگه کسی رو واقعا دوست داشته باشی به جای اینکه بگی دوستت دارم می گی مواظب خودت باش .
هرگاه دفترمحبت راورق زدی .هرگاه در زیرپایت صدای خش خش برگهارا احساس کردی وهرگاه میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی برای یک باردر گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو : یادش بخیر
تو همونی که توی موج بلا واسه تو دستامو قایق می کنم
اگه موجا تورو از من بگیرن ذره ذره آب می شم دق می کنم
گلاي خشك تو گلدون خبر از درد مي ده
خبر از جدائي و زندگي سرد مي ده
وقتي با شوق فراوان به خونه رو ميارم
به من آزار تو فرمان عقب گرد مي ده
نزار ساز زندگيمون خشن آهنگ بشه
يه كاري كن واسه خونه دلم تنگ بشه
خونه آخرين پناهه واسه خستگيام
خونه آخرين اميدِ واسه دلبستگيام
من خسته واسه گفتگو يه همراز مي خوام
واسه پر كشيدنام رفيق پرواز مي خوام
نزار ساز زندگيمون خشن آهنگ بشه
يه كاري كن واسه خونه دلم تنگ بشه